هنر تجلي شيدايي است و شيدايي، هرچه هست در عشق است.
مسيحاي عشق است که روح شيدايي در پيکر هنر ميدمد و اگر نباشد اين روح، هنر نيز جز جسدي مرده بيش نيست...
اگر شيدايي را از انسان بازگيرند، هنر را باز گرفتهاند؛ شيدايي جان هنر است...
هنر، شيدايي حقيقت است همراه با قدرت بيان آن شيدايي و هنرمند کسي است که علاوه بر شيدايي، حق قدرت بيان آن را نيز از خداوند متعال گرفته است.
هر يک از اين دو شيدايي، حق و قدرت بيان آن اگر نقص داشته باشد اثر هنري خلق نميگردد...»
عشق است که حقيقتاً مشکلگشاست و هرجا که عقل در معضلات درميماند، کار عشق آغاز ميشود و کار هنر نيز بيشتر با عشق است تا با عقل...»
و «حسين سرسلسله شيداييان عشق است و شيدايي را به هر کسي نميبخشند؛ شيدايي حق پاداش از خودگذشتگي است... و شهدا کليدداران کعبه شيدايي هستند و کعبه شيدايي کربلاست.»
و هيأت کمال ظهور اين شيدايي است و خود هنري است سترگ.
هنر هيأت، نقطه اجتماع و زانوزدن همه هنرهاي ديگر است.
هيأت صحنه هنرنمايي عشق است با صحنهگرداني جماعت عشاق...
هيأت مشق عشقي است سرمدي از آدم تا خاتم، روايت بزم عاشقان است و قصه قبيله هابيليان...
اولين باني بزم روضه هم، حضرت باري است، جايي فراتر از زمان، در روزگار نور نخستين، در مبدأ وجودي هستي...
هيأت نهادي است فراتر از زمان و مکان، قطعهاي است از بهشت روي زمين...
پس نه عجب اگر اين منظومه وراي مرزهاي جغرافيايي، نمايش دهندة عمق استراتژيک نفوذ معنوي شيعه باشد در جامعه بشري.
در اين ميانه هنرهايي که در خدمت اين بزم عاشقانه حول محوريت انسان کامل درميآيند جايگاهي بس والا مييابند.
چرا که در اين مرتبه، هنر، تمام و کمال در خدمت والاترين غايت درميآيد و اين خود غايت کمال مفروض براي هنر ميباشد. هنرمنداني که هنر خويش را به خدمت اين غايت والا در ميآورند، خود از قبيله نورخواران و نورآشامانند، مردان سرزمين مرگآگاهي که سيد شهيدان اهل قلم بحق گفت: «هنر آن است که بميري پيش از آنکه بميرانندت، مبدا و منشأ حيات آنانند که اين چنين مردهاند...»
آري، اينان خود کشتگان راه شيدايي حقند که «هر آنکه کشته نشد از قبيله ما نيست».
اينان راويان روايت عشقند، و از اين روست که کتاب پيشرو «عاشورا به روايت عشق» نام گرفته است.
هفتاد دو اثر برگزيده نخستين سوگوارههاي عاشورايي عکس و پوستر هيأت، در کنار هم روايتگر عاشقانهاي عاشورايي شدهاند...